ایلیا 4 ماهه
٤ ماهگیت پسرم مصادف شد با سرمای دی و بهمن ماه که خیلی خیلی هوا سرد بود و اینجا به شدت برف باریده بود. 21 بهمن ماه من و بابایی شما را بردیم تا واکسنت را بزنیم. اون روز خیلی استرس داشتم. قبل از رفتن بهت استامینوفن دادم اما خوب خدا رو شکر خانم پرستاری که ب واکسنت را زد خیلی با تجربه بود و اصلا واکسنت اذیتت نکرد.
هر چند یک کمی گریه کردی اما خوب چون پسر من خیلی قوی بود زودی خوب شد. خوب اینم بدون که من و شما و بابایی کل 3 ماه زمستونو مجبور شدیم اینجا بمونیم و اصلا شمال نرفتیم . خوب درس و دانشگاه بابا هم باعث شد که نتونیم بریم .
اینم برات بگم تو این ماه ما شما را خیلی سخت شبها خوابت میکنیم و اینکه پسره شیطون ما وقتی به پشت دراز کشیدی شدیدا پاهاتو به زمین میکوبی ؟ منم برای اینکه پاهای قشنگت اذیت نشن یا زیر پاهات بالش میزارم یا اینکه به پات پاپوش میپوشم.
من ماندم تنهای تنها البته با تو وروجک خوشگل مامان